الا اى آفتاب سرخ محراب
شنیدم چون على(علیهالسلام) شاه ولایت
به مسجد گشت زخمى، وان روایت
زمین چون آسمان گردید دلخون
ملائك مثل جن و انس، محزون
وزید از هر طرف، باد مخالف
خبر داد از ملالى سخت، هاتف
خبر داد از غروب مهر محراب
ز هجران بهار و بحر جلاب
در آن هنگامه، چون اصحاب مولا
به سوى منزل آوردند او را
به فجر افكند شاه دین نگاهى
كشید از عمق جان آنگاه آهى
سپس فرمود: یك عمر اى سپیدى
مرا این لحظه در بستر ندیدى
ولى اكنون ز تاثیر جراحت
مرا بینى به حال استراحت
الا اى آفتاب سرخ محراب
شما را كى سحرگه دید در خواب
سپیده بازتاب طلعت توست
شكوهش جلوهاى از رفعت توست
به شوق آن كه از روى مناره
نماید درك نامت را دوباره
كند با شام تیره، سخت پیكار
ز میدانش براند عاقبت زار
شبت چون روز، آرى، با صفا بود
پگاه وصل و هنگام دعا بود
به وقت جنگ با كفران و بیداد
نمازت چون همیشه بود در یاد
نمازى كامل و مقبول و والا
كه باشد قدر آن افزون ز احصا
خلاصه، هاتفى آگاه از راز
سحرگاهى چنین برداشت آواز
وصایاى على(علیهالسلام) دریاى رازست
در گیتى فروز آن نمازست
"بیژن شهرامى"
باسلام خدمت همه اي شما سروران گرامي ازوبلاگ زيباي تان لذت مي بريم موفقيت روز افزون شماآروزي هميشه اي ما است
پاسخحذفلطفا آدرس مؤسسه اي مارا نيز درفهرست وبلاگ تا ن اضافه فرماييد تاكيد است.
از لطف جناب عالي يك جهان سپاسگزارم
عارفي هستم همكار شما در دانشگاه گوهر شاد كابل