مظلوم من! دل کدامین یاسمین، از غربتت به درد آمد که اینچنین، به خاکیان پشت کردی و آسمان نشینی را پیشه؟ یاسین من! مفسران نگاهت، قاصدکهای پژمرده در باغ هستیاند.
ای ستودنی! مدینهی فاضلهی چشمهایت را، جایگاهی است والا. ... و من، مدینه را، این غربت همیشه جاری را، در اندوهی مطلق، به فرزندت علی میسپارم. اکنون دستان آسمان چتری میشود که صبح را ارزانی بهشت کند و آسمان، این بلند همیشه، غربت تو را در خون خواهد گریست و در ماتم تو، قرنها بر زمین، این خاکی ناشایست، خیره خواهد ماند.
ای دستهایت به نور بهشتی آغشته و آیه آیه رحمن در خونت جاری! چگونه میشود غربتت را در واژهها به تصویر کشید؟ چگونه شامگاهان، در غربتت اشک بریزم؟ «امالفضل»، در حریم تو یک زن بود و آسیه در خانهی فرعون، زنی دیگر. کدامین زخمت را بسرایم ای ستارهی فروزان بهشتی!
آسمان نشین من! تو نیستی امّا ...
اکرمالسادات هاشمیپور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر